فریاد ما به گوش خودمان هم نمی رسد
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ق.ظ
عزیزم از من و تو، همین عکس ها هم به یادگار نمی مانند. مرا بخاطر صراحتم ببخش و بخاطر زیبایی ات و ببخش که میان لایه های رنگ اندود امروز، هیات توخالی زندگی را تشخیص می دهم و مشتم را تنها می توانم با جیبم آشنا می کنم. از من نخواه در جهانی که آدم هاش برای التیام گره های درونشان، یقه می درند اشکی نریزم. از من نخواه چشم هایی را که حریص دیدن و گوشهایی را که تشنه ی حقیقتند فراموش کنم.
من بدون حقیقت چه می شدم؟ من بدون تو چه خواهم شد؟ دیروز، به کجا گریخته است که به یادش نمی آورم؟ فردا کجاست؟ عزیزم به من بگو فرداهای ما اگر به مقصد دیروز از راه برسند قرار بعدی ما کدام کافه خواهد بود؟
- مهسا