مامان
يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
می خواستم بخوابم
صدای خسته ای آمد از بیرون اتاق
حالا صدای قلب من از هال
حالا صدای قلب من از آشپزخانه
تند تند دکمه ها را باز می کند
چیزهایی می گوید
صدا واضح نیست
دور ایستاده
پشت صدای درهای کابینت
بین صدای زلال آب خنک
می خواستم بخوابم که قلبم فرار کرد
حالا با روسری اش پهن شده روی تخت
حالا هم آواز شده با دمپایی روفرشی
به من بازگشته است قلبم
با صدای او ایستاده پشت در و می پرسد
:شام نمی خوری؟
مهسا
- ۹۵/۱۰/۱۹
- ۱۳۷۳ نمایش
چه تنهاست
باران
در ازدحام چتر ها ...
((محمد شیرین زاده))