ماهی ها پرواز می کنند

پناه بر شعر و نقشی که روی کاغذ بازی می کنیم

ماهی ها پرواز می کنند

پناه بر شعر و نقشی که روی کاغذ بازی می کنیم

ماهی ها پرواز می کنند

مه‌سا رهنما

کلکسیونر
مجموعه شعرهای آزاد مه‌سا رهنما
انتشارات شانی

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آزاد» ثبت شده است

  • مهسا رهنما

کشور رنگ ها

۰۵
بهمن

بی نیاز از حقوق بشر
بی توجه به سلاح های هسته ای
در جهانی بیست و چند سانتی
سیاه را آشتی داده با سفید
جعبه ی مدادرنگی


مه‌سا رهنما

  • مهسا رهنما

مامان

۱۹
دی

می خواستم بخوابم

صدای خسته ای آمد از بیرون اتاق 

حالا صدای قلب من از هال

حالا صدای قلب من از آشپزخانه

تند تند دکمه ها را باز می کند

چیزهایی می گوید 

صدا واضح نیست

دور ایستاده 

پشت صدای درهای کابینت

بین صدای زلال آب خنک

می خواستم بخوابم که قلبم فرار کرد

حالا با روسری اش پهن شده روی تخت

حالا هم آواز شده با دمپایی روفرشی

به من بازگشته است قلبم

با صدای او ایستاده پشت در و می پرسد

:شام نمی خوری؟


مه‌سا

  • مهسا رهنما

دست های خون آلود تاریخ را بخشیدیم، 

سلاح های سرد و گرم چشیده را.


 از تو فصلی خواستیم 

که شاخه ی زیتون در دهان تفنگ شکوفه کند، 

از تو دشتی می خواستیم 

با بوته هایی از کبوتر سفید

اما نیامدی هرچند گل ها، 

هنوز نام کوچه ها را تغییر می دهند، 

و زخم، 

روی سینه ی اوزون خانه کرده است. 

ما فراموش کردیم که رگ های بریده ی خاورمیانه 

از نفت خالی مانده اند 

و تو حتی یکبار با خورجینی از خورشید 

به عیادت شب نیامدی ...


تو را به خاک می سپاریم در پرچمی سفید، 

و عادت می کنیم به مرگ نیلیِ خون 

زیر سلول های غریب پوست، 

تو را فراموش می کنیم 

وقتی گلوی ارومیه خشکیده است،

 و زمین بالاخره تسلیم خواهد شد تا کرم ها 

اندام های دیگرش را تجزیه کنند.


مه‌سا رهنما

  • مهسا رهنما

قدیمی

۱۲
مهر

کمد هایی گوشه گیریم
با لامپ هایی سوخته 
گهگاه تکه ای نخ یا تور
خاطره ی پیراهنی را در ما زنده می کند
اما خوب می دانیم
برای پوشیدن عشقی تازه
چقدر کهنه ایم


مه‌سا رهنما

  • مهسا رهنما

مجازات

۱۰
مهر

از بهشت شعرهای تو دل بریده ام
مجازاتم کن!
و در جهنم تنت بسوزان...


مه‌سا رهنما

  • مهسا رهنما

بوی تنت

۰۵
مهر

در حال و هوای من پیچیده ای
حاشا به عطر
که تو دل انگیزتری


مه‌سا رهنما


  • مهسا رهنما

خواهر

۲۳
شهریور

چشمه های عسل
در چشم های دوشیزه ات جاری
و از فصل جاری موهایت
خوشه های نورس خرما آویخته اند


شکوفه ی آفتابی
که تکرار آغاز تو
سرمای زمستان را به انتها نزدیک
و معصومیت بهار را
از پشت ماهوره های سرخ لبخندت
به بیداری دعوت می کند


مه‌سا رهنما

  • مهسا رهنما

رقص ابدی

۳۱
مرداد




می خواهم پر زرق و برق باشد

همه جا را با عود و شمع بیارایند،
گلدان ها را با دسته های رز سفید،
آسمان را با پرواز کرم های شبتاب
کودکان را فانوس های طلایی سرگرم کنند.
شاعری فروغ بخواند
صدای دلبرانه ی فلوت را
دستی بالاتر ببرد
و ماه تمام صورتش را از پنجره ی شب نمایان کند.

می خواهم دنباله ی دامنم را به پری ها
بافته ی موهایم را به مرواریدهای خلیجی بسپارم.
روی ماسه های نرم و روشن ساحلی
با دلهره ی اولین بوسه
یا هیجان اولین هم آغوشی،
خرامان از راه برسم
و  برای رقصی ابدی
دعوت عاشقانه ی مرگ را اجابت کنم


مه‌سا رهنما
1395/05/31


  • مهسا رهنما

سرزمین موعود

۲۸
مرداد


من سرزمین موعودم
با باغ های معلق از بلندای پیشانی ام
خورشید روی موهایم آفتاب گرفته است
پروین،
از لاله ی گوشم تاب می خورد،
چشم راستم کندو ای از شراب
چشم چپم جام جهان نماست
من سرزمین موعودم
و نوید می دهم تو را که سرانجام
از هفت خوان زمزم چشمه ای خواهد جوشید،
پس سعی کن
و صفا را به مروه ام برسان.

من سرزمین موعودم
با اهرام ثلاثه روی تنم
انگورهای سرخ در حاشیه ی لبخندم 
هلهله سر داده اند،
بلبل ها در آوازم بال و پر می شویند 
بر فراز شانه ام گوزن ها ماغ می کشند
از یقه ی پیراهنم، میوه های ممنوعه آویخته
و بیرون از هر روزنه ای
گلبرگ های امین الدوله ریخته

من سرزمین موعودم
در امتداد دشت های اندامم
اسب های آزاد ترکمن می تازند
و در حوالی سواحل نقره گونم
ماهی ها پرواز می کنند،
بهشت پشت استوا
جایی میان بلوط های چندهزار ساله آرمیده است
عصا بیانداز و نیل را بشکاف!
من سرزمین موعودم
و خلق شدم از شکوفه های انار
مگر در آستانه ی من ظهور کنی

مه‌سا رهنما

  • مهسا رهنما

پارازیت

۱۶
مرداد

فکرش را هم نمی کردی
که اندوه به ما سر می زند
مدام
و درگوش تقویم چیزی خوانده حتما
که از اول هفته تا بحال
امروز برای پنجمین بار جمعه بود


دلم گرفته ای دوست
و گیر کرده سوزن خورشید روی غروب
و کلید کرده رادیو، به هوای گریه ی شجریان
من فریاد کشیدم در گوش تقویم
امروز یکشنبه است
کجا روم کجا من؟
پارازیت صدای شجریان را خورد

پارازیت برد
 آواز پرنده ها را

سرطان با جمعه آمده بود

 

فکرش را هم نمی کردی، سیمین
درخت بی ثمر گوشه ی حیاط
میوه اش گنجشک باشد
و ته سیگارهای من
با تحصن سرخ و صورتیِ پشت پنجره
روزی حجله ی گنجشک ها را بیاراید


مه‌سا رهنما

  • مهسا رهنما

سیاه لشگر

۱۶
مرداد

خانه ام روی زمین اما

در سیاره ی دیگری زندگی می کنم.

ناگزیر فرق دارد محل کار با زندگی ام

یعنی فاصله دارد جسمم با روحم


اصرار می کنی باز که فرق می کنم

گفتم که در دنیای دیگری به سر می برم،

که وجود خارجی ندارد دیگر

و دیگری، دیگر دیگری نیست

دیگری تویی حالا

که تنزل کرده ای

و اینبار جای نقش اول 

در سیاهی لشگر بازی می کنی


مه‌سا رهنما

  • مهسا رهنما