فقدان
دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۲۶ ب.ظ
چشم هایت را باز می کنی و می بینی چیزی نمی بینی.
اصلا چه اهمیتی دارد ببینی یا نبینی. چه اهمیتی دارد بنویسی یا بنویسی.
همیشه فقدان کسی هست که دست هایت را بگیرد، نگاهت را لمس می کند، صدایت را.
فقدان چیزی که دوباره در تو خرد شود و خرد کند...
فقدان را می شنوم از آشپزخانه که سراغ قوطی چای را می گیرد از من، سپس می نشیند کنارم. آلبوم عکس را باز می کند
و با سبابه اش جای خالی مان در عکس ها را مرور می کنیم...
دو شهریور نود و چار
- ۹۴/۰۶/۰۲
- ۱۲۲۲ نمایش